- ظهور دود (گاز) در آسمان:
يكي از نشانه هاي قيامت، ظهور دود و گاز در آسمان دانسته شده است: «فارتقب يوم تاتي السماء بدخان مبين».(
برخي از مفسران اين آيه را ناظر به يكي از نشانه هاي رستاخيز دانسته و گفته اند: «منظور از «دخان مبين» همان دود غليظي است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت، صفحه آسمان را مي پوشاند و سرآغاز عذاب دردناك الهي براي ستمگران است.
در حديثي از رسول خدا(ص) در مورد آيه فوق آمده است: اين دود ميان مشرق و مغرب را پر مي كند و 04 شبانه روز باقي مي ماند و بر اثر آن حالتي شبيه زكام به مومن دست مي دهد، ولي كافر شبيه افراد مست شده و دود از بيني و گوش ها و پشت او بيرون مي آيد.
2- دميده شدن صور:
يكي از نشانه هاي رستاخيز، نفخه مرگ است كه با وقوع آن جانداران آسمان ها و زمين مي ميرند چنان كه قرآن به همين مساله اشاره كرده و مي فرمايد: «و نفخ في الصور فصعق من في السموات و من في الارض…»(9) از ظاهر آيه «فاذا نفخ في الصور نفخه واحده¤ و حملت الارض والجبال فدكتا دكه واحده» (10) چنين برمي آيد كه دميده شدن در صور پيش از درهم كوبيده شدن زمين و كوه هاست. برخي آيه «و يوم ينفخ في الصور ففزع من في السموات و من في الارض…»، روزي كه در صور دميده شود اهل آسمان و زمين را فزع دربرمي گيرد، را نيز در مورد نفخه مرگ يا اعم از آن و يا زنده ساختن آن ها دانسته اند.
3- تاريك شدن خورشيد، ماه و ستارگان:
قرآن از تاريك شدن خورشيد به «تكوير» (جمع شدن و پيچيده شدن مانند پيچيده شدن عمامه بر سر) ياد كرده است. «اذا الشمس كورت». در آيه اي ديگر به جمع شدن خورشيد و ماه و به هم پيوستن آن دو كه به گفته برخي به معناي تاريك شدن آنهاست اشاره شده است. «و جمع الشمس والقمر»، هم چنين از تاريك شدن ستارگان با واژه هايي هم چون «انكدار» (تاريكي): «واذا النجوم انكدرت»، «طمس» (ناپديد شدن): «فاذا النجوم طمست» و «انتثار» (پراكنده شدن و فرو ريختن): «و اذا الكواكب انتثرت» سخن به ميان آورده است. دستاوردهاي دانش بشري گرچه از تعيين زمان تاريك شدن ستارگان ناتوان است، اما تاييد مي كند كه در هر لحظه با گذشت زمان، از انرژي آنها كاسته شده و سرانجام به خاموشي خواهد گراييد.(11) پس از آن گاه كه خورشيد و ماه و ستارگان تاريك گشتند، زمين با نور پروردگار روشن مي شود: «واشرقت الارض بنور ربها». برخي گفته اند: بعيد نيست مراد از روشن شدن زمين به نور پروردگار، كنار رفتن پرده و حجاب و ظهور حقيقت اشيا و آشكار شدن كارهاي خير و شر براي ناظران باشد.
4- شكافتن كرات:
در شماري از آيات، از شكافتن آسمان پيش از قيامت، سخن به ميان آمده است. مراد از آسمان در اين آيات، كرات آسماني است.
قرآن مجيد از دگرگون شدن نظام كواكب و شكافته شدن كرات آسماني با تعبيرهاي مختلفي ياد كرده است.
الف) حركت شديد و دوراني:
«يوم تمور السماء مورا». «مور» گاه به معناي حركت شديد، و گاه به معناي حركت دوراني است. از اين رو به گرد و غباري كه با حركت باد به هر سوي پراكنده مي گردد «مور» گفته مي شد. آوردن واژه «مورا» به صورت مصدر، تاكيدي بر شدت اين حركت و گردش است.
ب) گداخته شدن:
«يوم تكون السماء كالمهل». توليد انرژي و گرما بر اثر حركت اشيا از دستاوردهاي علمي است، بنابراين، شايد گداخته شدن آسمان نتيجه حركت و چرخش شديد آن باشد.
ج) سستي و پراكندگي:
«وانشقت السماء فهي يومئذ واهيه». در آن هنگام آسمان ها از هم شكافته، سست گرديده و فرو مي ريزند. «واهيه» به معناي سستي و از هم وارفتگي است.
د) شكافته شدن:
اين رخداد با واژه هايي همچون «انشقاق»: «اذاالسماء انشقت»، «تشقق»: «و يوم تشقق السماء بالغمم»، «انفطار»:«اذا السماء انفطرت»، «فرج»: «اذا السماء فرجت» و «فتح»: «و فتحت السماء فكانت ابوبا» «كشط»: «واذا السماء كشطت»، آمده است.
برخي گفته اند:
بعيد نيست اين گونه آيات كنايه از آن باشد كه ابر جهل و ناداني كنار مي رود و عالم آسمان كه عالمي غيبي است آشكار مي شود و ساكنان آن (فرشتگان) ظاهر گشته، به زمين كه جايگاه انسان است نازل مي شوند.
از ديگر رخدادهايي كه قرآن درباره آن تصريح مي كند انشقاق و دو پاره شدن ماه است: «اقتربت الساعه وانشق القمر». بخش اول آيه به نزديك شدن قيامت اشاره دارد و به نظر برخي بخش دوم آيه (انشق القمر) به دليل عطف آن بر «اقتربت الساعه » به يكي از اشراط الساعه و نشانه هاي نزديك شدن قيامت اشاره دارد.
از نظر اين گروه، اگرچه اين حادثه هنوز واقع نشده است؛ اما از آنجا كه تحقق آن در آينده قطعي است، قرآن با لفظ ماضي از آن ياد كرده است؛ اما به اتفاق مسلمانان برپايه شأن نزول و روايات وارده ذيل آيه مورد بحث، اين رويداد حادثه اي تاريخي و از معجزاتي است كه در پي درخواست مشركان و با فرمان رسول خدا(ص) به وقوع پيوسته است. چنان كه آيه بعد كه برخورد مشركان با اين پديده را بيان كرده و مي گويد: آنها انشقاق قمر را سحر پنداشته اند: «… و يقولوا سحر مستمر» نظر پيشين را رد و تحقق اين حادثه درگذشته را تاييد مي كند.
برخي در وجه ارتباط دو بخش آيه «اقتربت الساعه و انشق القمر»؛ گفته اند: شكافته شدن ماه از نشانه هاي نبوت پيامبر(ص) است و بعثت آن حضرت نيز يكي از اشراط الساعه مي باشد.
هـ درهم پيچيدن: «يوم نطوي السماء كطي السجل للكتب»، تعبير «طي السجل للكتب» به اين معناست كه هرگاه صفحه اي پيچيده شود، الفاظ موجود در آن نيز پيچيده مي شود و از تشبيه مذكور در آيه درهم پيچيده شدن كامل نظام آسمان استفاده مي شود. برخي گفته اند: مراد از اين آيه آن است كه آسمان از غيرخدا غايب گشته، از آن عين و اثري ظاهر نمي شود و از آنجا كه آسمان مانند ديگر اشيا از مفاتح و خزائن غيب نازل شده مراد از پيچيده شدن آسمان، بازگشتن آن به همان خزائن است. (13)
5) زلزله شديد:
پيش از وقوع قيامت زلزله اي سخت سراسر زمين را فرا مي گيرد؛ به گونه اي كه همه محتويات خود از جمله اجساد مردگان را به بيرون مي افكند: «اذا زلزلت الارض زلزالها¤ واخرجت الارض اثقالها» و چنان از هم شكافته مي شود كه اجساد به سرعت از آن جدا شوند: «يوم تشقق الارض عنهم سراعا». قرآن اين زلزله را «عظيم» وصف كرده و بيان داشته كه با وقوع آن، هر شيردهنده اي از فرزند شيرخوارش غافل مي شود و هر آبستني بار خود را فرو مي نهد و همه مردم چون مستان به نظر مي آيند: «ان زلزله الساعه شيء عظيم¤ يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تري الناس سكري و ما هم بسكري ولكن عذاب الله شديد» از زلزله زمين در آياتي ديگر با واژه هاي «رجف» و «رج» به معناي لرزش و حركت شديد ياد شده است؛ مانند: «ترجف الراجفه، و ترجف الارض والجبال»؛ و «اذا رجت الارض رجا».
6-فروپاشي كوه ها:
فروپاشي كوه هايي كه به طور طبيعي بر اثر زلزله شديد زمين حاصل مي شود، خود طي مراحلي انجام مي پذيرد.
الف. زمين و كوه ها به شدت مي لرزد: «يوم ترجف الارض و الجبال».
ب. از جا كنده مي شود: «و حملت الارض والجبال» برخي مراد از حمل زمين و كوه ها را احاطه قدرت بر آنها دانسته اند كه در قيامت ظهور مي يابد.
ج. به حركت درمي آيد: «و تسير الجبال سيرا»؛ چنان كه برخي از مفسران «بس» در آيه «وبست الجبال بسا» را نيز به معناي به حركت درآوردن آنها دانسته اند.
د. درهم كوبيده مي شود: «فدكتا دكه وحده».
هـ. به صورت توده اي از شن هاي متراكم درمي آيد: «و كانت الجبال كثيبا مهيلا».
و. پس از متراكم شدن، به ذرات كوچكتري تبديل شده، به صورت گردوغباري پراكنده مي شود: «وبست الجبال بسا¤ فكانت هباء منبثا». گفته شده: «هباء» غباري است كه در ستوني از نور خورشيد كه از منفذي تابيده شود قابل رؤيت است. اين امر نشان نهايت
خردشدن و ريزشدن سنگ هاي عظيم كوه هاست. برخي گفته اند: كوه ها در اصل اجزايي متفرق مانند ذرات منتشر در هوا بودند كه برخي از فرشتگان الهي آنها را جمع كرده و به صورت كوه درآوردند و باوقوع قيامت دوباره به صورت اصلي خويش باز مي گردد؛ زيرا در قيامت هر چيزي به اصل خويش باز مي گردد.
ز. غبارهاي پراكنده به شكل پشم هاي حلاجي شده كه با تندباد حركت كند و تنها رنگي از آنها در آسمان ديده شود درمي آيد: «و تكون الجبال كالعهن المنفوش.»
ح. سرانجام از كوه ها شبح يك سراب در بيابان خشك باقي مي ماند: «و سيرت الجبال فكانت سرابا» و با از بين رفتن كامل كوه ها ناهمواريهاي زمين از بين مي رود: «فيذرها قاعا صفصفا¤ لا تري فيها عوجا و لا امتا.» برخي گفته اند: مراد از تبديل شدن كوه ها به سراب، انعدام كوه ها و باطل شدن حقيقت آنهاست. به اين ترتيب آن كوه هاي محكم و استوار كه حقايقي داراي جرمي بس بزرگ و نيرومند بودند و طوفانها نمي توانست آنها را حركت دهد، به سرابي باطل تبديل مي شوند كه هيچ حقيقتي ندارد.
7- دگرگوني درياها:
دگرگوني درياها در قرآن با دو واژه «تسجير»: (برافروخته شدن) «و اذا البحار سجرت» و «تفجير» (منفجرشدن): «و اذا البحار فجرت» بيان شده است. در معناي اين دو واژه نظرات گوناگوني ارائه شده است؛ مانند: به هم پيوستن آبهاي زمين و پرشدن و يكي شدن درياها، خشك شدن درياها و برافروخته شدن و آتش گرفتن درياها. برخي گفته اند: درياها با متلاشي شدن كوه ها در ميان آنها پر مي شود و آب سراسر خشكي را فرا مي گيرد. برخي ديگر احتمال داده اند كه بر اثر زمين لرزه و آتشفشان ها آب درياها با مواد مذاب زمين كه در حال غليان و جوشش است برخورد كرده، دچار برافروختگي شود. يا به واسطه سقوط پاره هاي ستارگان آسمان كه هنوز خاموش نشده و افتادن آنها، درياها به حالت غليان و جوشش درآيد. پاره اي از مفسران برافروختن و سوختن آب درياها را به سبب تجزيه شدن دو عنصر آب، يعني اكسيژن و هيدروژن و سوختن آنها دانسته و با اين ديدگاه به دنبال ارائه تفسيري علمي از اين رخداد برآمده اند.
بدين ترتيب با فروپاشي كامل نظام طبيعي، آسمان و زمين ساختاري نوين پيدا مي كند: «يوم تبدل الارض غيرالارض و السموت.» همچنين گفته شده است «با تدبر كافي در آيات مربوط به تبديل زمين و آسمان مي توان فهميد كه مراد از اين «تبديل» آن معنايي كه معمولا به ذهن مي رسد نيست، بلكه مراد اين است كه نظام دنيا كاملا از بين رفته و نظامي ديگر با شئوني ديگر غير از آنچه ما تصور مي كنيم پديد مي آيد.»
برخي در توضيح چگونگي تبديل آسمانها و زمين گفته اند: اهل بصيرت، پيش از وقوع قيامت امور و احوال آخرت را با چشم اخروي مي بينند و براي مشاهده روز قيامت، به مرگ طبيعي نيازي ندارند؛ زيرا با تبديل نشئه دنيوي آنها به نشئه اخروي و تبديل گوش ها و چشم ها و حواس آنها به گوش ها و چشم ها و حواس اخروي، همه موجودات آسمان و زمين نيز نزد آنان تبديل مي گردند؛ زيرا هريك از موجودات طبيعي داراي دو نشئه است كه نشئه دنيوي آنها با حواس دنيوي و نشئه اخروي آنها با بدل شدن اين حواس به حواسي اخروي قابل مشاهده است و آيه 48 ابراهيم به اين تبديل اشاره دارد و بيشتر اهل بهشت هم اكنون در بهشت اند؛ چنان كه بيشتر اهل جهنم نيز هم اكنون در جهنم اند؛ ولي به سبب نداشتن حواس اخروي آن را درك نمي كنند و آخرت با از بين رفتن حجاب ها و ظهور حقايق و زوال تعينات و تميز حق از باطل، حاصل مي شود.
از آيه 22ق نيز استفاده مي شود كه هرچه انسان در قيامت مشاهده مي كند، در دنيا موجود بوده و براي وي مهيا گشته است؛ ولي او از آنها غافل است و ويژگي روز قيامت آن است كه در آن روز پرده كنار رفته و آنچه پشت آن است ديده مي شود. پس حقيقت معاد ظهور حقيقت اشيا پس از خفاي آن است و بيشترين صفاتي كه در قرآن براي قيامت ذكر شده به آن روز اختصاص ندارد؛ بلكه اين صفات در روز قيامت كاملا آشكار مي شود.