shima
Posts : 28 Join date : 2013-11-19
| Subject: داستان کوتاه شعرای بی پول Tue Dec 03, 2013 5:57 pm | |
| یک شب نصرت رحمانی وارد کافه نادری شد
و به اخوان ثالث گفت : من همین حالا سی تومن پول احتیاج دارم
اخوان جواب داد : من پولم کجا بود ؟
برو خدا روزی ات را جای دیگری حواله کند
نصرت رحمانی رفت و بعد از مدتی بر گشت
و بیست تومان پول و یک خودکار به اخوان داد
اخوان گفت این پول چیه ؟
تو که پول نداشتی
نصرت رحمانی گفت : از دم در پالتوی تو رو ورداشتم بردم پنجاه تومن فروختم
چون بیش از سی تومن لازم نداشتم بگیر این بیست تومن هم بقیه پولت
ضمنا این خودکار هم توی پالتوت بود | |
|